سرنوشت سوخته ۴۲

ات کمی نزدیک جونگکوک شد و....
ات:خودت میدونی منظورم چیه لطفا بزار تنها و بدونه کسی که تقیبم کنه برم
همون لحظه تهیونگ وارد اتاق شد یک لبخند نازک رو لبش شکل گرفته بود اما از چی؟
از انکه ات و جونگکوک خیلی نزدیک هم بودن؟
تهونگ:(لبخند تمسخر امیز)اووووووو ببخشید مزاحمتون شدم
ات از فاصله بینشون متوجه شد و سریع خودشو به عقب کشید و گفت
ات: منن منن
تهیونگ: نمیدونم چی میگی ولی دنبال تو بودم
ات: من؟
جونگکوک: چیکارش داری(کمی عصبی)
تهیونگ: عصبی نشو بابا.....ات رو نمیخورم که....فقط خواستم بگم ماشینت پنچر شده
ات: چییییییییییییییی چرااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جونگکوک از فرصت استفاده کرد و گفت
(خب دیگه اگه میخوای بری جایی با تیهونگ برو اینجوری کسی هم تقیبت نمیکنه
ات:(عصبی بود و مشکلات روی سرش زیاد بود نمیدونس با جونگکوک کلنجار بره یا ماشینشو درست کنه یا بره عمارت جیا)
ات کفت: باشه میرم(حالت کلافه)


خلاصه سوار ماشین شدن و تیهونگ از در عمارت بیرون اومد و گفت
تیهونگ: خب خانم جئون کجا بریم
ات: جئون؟ تیهونگ من کیم هستم کیم ات
تیهونگ: خیل خب بابا عصبی نشو بگو کجا بریم
ات: اگه یه چیز بهت بگم میشه جونگکوک فعلا نگی
تیهونگ:منو کوک سال هاست
ات: دوستین .... اینو میدونم ولی میخوام بریم یه جایی لطفا به جونگکوک فعلا نگو
تیهونگ: بگو ببینم چیه
ات: اول قول
تیهونگ (با کلافگی): باشه قول
ات: تمام ماجرا رو براش گفتم اون خیلی ریلکس نگام میکرد
دیدگاه ها (۶)

سرنوشت سوخته ۴۳

سرنوشت سوخته ۴۴

سرنوشت سوخته ۴۱

سرنوشت سوخته۴۰

playmate_p45

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط